از خیابان تا کاریز
طی میکنیم باغ ها و آب ها را
چراغانی میکنیم
دشت های تاریک بی خورشید وماه را
اما اکنون که تو نمی آیی
ای چراغ عزیز
با خورشید و ماه
این دو دایره سرگردان
چکار کنیم
چگونه از خیابان تا کاریز
برقصیم زیر سایه های سرد
چگونه به شب بوهای انتظار
بگوییم
که آب نیست
چراغ نیست
اینک جهان دایره هایی حیرانند
و آب ها
اشباحی موزی و سرگردانند
که بی چراغ چشمانت
آهسته
آهسته
میمیرند